تابناک -چین
در برخورد با آموزه ها ی توصیه ها ی غرب در طی کردن مسیر توسعه، به صورت
مستقل عمل کرد به عبارتی در مسیر طی شده توسط چین کمتر دست تسلط و سلطه ی
خارجی ها و وابستگی را مشاهده می کنیم و بیشتر استقلال در حرکت و انتخاب
مسیر را شاهد هستیم .
بر خلاف توصیه هایIMF مبنی بر اینکه مقدمه ی
توسعه ی اقتصادی ، آزاد سازی اقتصادی است شاهد آن هستیم هم اکنون کشور چین
با مدل جدیدی از نظام اقتصادی تحت عنوان اقتصاد سوسیالیستی بازار که دنگ
شیائو پینگ ( معمار اصلاحات چین) آن را سوسیالیسم با ویژگی های چیینی نامید
، داعیه قدرت اول جهان را در سر می پروراند به گونه ای که حتی در گزارش ای
که از سوی سازمان توسعه و همکاری های اقتصادی منتشر شده است می خوانیم "
چین تا سال 2020 می تواند با داشتن تقریبا نیمی از کل بازدهی اقتصادی
سالانه کشورهایی که امروز جهان صنعتی را تشکیل می دهند، به بزرگترین اقتصاد
جهانی تبدیل شود " هم چنین در گزارشی از بانک بین الملل ای بازسازی و
توسعه پیش بینی شده است که تولید ناخالص داخلی چین در 25 سال بعد بالغ بر
20 هزار تریلیون دلار شود که بسیار بیش از ایالت متحده ( که در آن زمان
هزار تریلیون دلار است ) خواهد شد.
کشورهای امپریالیسم ( سلطه گر) مسیر کشورهای در حال توسعه را به گونه ای
ترسیم کرده بودند که از آن به نفع خود استفاده نماییند و چین از جمله
کشورهایی بود که در این مسیر طراحی شده قرار نگرفت .
کشورهای توسعه
یافته علت اصلی توسعه نیافتگی کشورهای در حال توسعه را کمبود سرمایه معرفی
کردند و خاطر نشان ساختند که کمبود سرمایه و فقر ناشی از آن کشورهای در حال
توسعه را در دور باطل توسعه نیافتگی قرار می دهد و راه فرار از این دور
باطل از بین بردن کمبود سرمایه می باشد و آنها علت کمبود سرمایه را در
کشورهای در حال توسعه کشاورزی بودن ( سنتی بودن ) آنها نامیدند و مدعی
بودند تنها در صورتی مسیر توسعه را طی خواهد شد که ساختار اقتصاد سنتی به
مدرن تبدیل شود و باید هر چه سریع تر به سمت صنعتی شدن حرکت نمایند.
در
ادامه آنها با تاکید بر اینکه خود در انتهای مسیرتوسعه یافتگی اند، به
کشورهای در حال توسعه می گفتند : ما می توانیم در مسیر توسعه و صنعتی شدن
به شما کمک کنیم و کالاهای سرمایه ای و منابع مالی لازم را در اختیار شما
قرار دهیم تا به سرعت همانند ما صنعتی شوید ولی این کمک های مالی و وامگیری
از بانک جهانی و IMF را مشروط به قبول تعدیل ساختاری قرار داده بودند .
تعدیل ساختاری به معنای نسخه ای برای تثبیت و نگه داری نظام سرمایه داری از
طریق وابسته تر کردن و نیازمند تر کردن کشورهای در حال توسعه به نظام
سرمایه داری کشورهای صنعتی بود.
چین بر خلاف ایده ی توسعه طلبانه غربی
از طریق توجه به بخش کشاورزی سنتی رشد کرد ، چین زیر بار تعدیل ساختاری
نرفت، چین زیر بار اقتصاد باز نرفت . چین خودش انتخاب کرد که به اقضاء
اقتصاد خودش چگونه و در چه مسیری قرار بگیرد .
تا قبل از به قدرت
رسیدن انقلاب کمونیست در چین ، چین کشوری به شدت عقب مانده و کشاورزی محسوب
می گشت . وجود نظام ارباب – رعیتی و کمبود سرمایه گذاری های تولیدی باعث
شد که بازده ی تولیدی در سطح پایین بماند . هم چنین در بخش صنعت ، توسعه ی
صنعتی این کشور ، از داخل شروع و تقویت نشد بلکه با عوامل خارجی عملی شد (
به عبارتی سلطه ی خارجی را چین قبل از پیروزی انقلاب کمونیستی تجربه کرده
بود) . پس از به قدرت رسیدن کمونیست ها در 1949 ، اهداف عمده اقتصادی
رهبران کمونیست ، شامل دو بخش سوسیالیزه کردن اقتصاد و پیاده کردن اهداف
مارکسیسم – لینیسم و توسعه ی اقتصادی بود ، استراتژی اقتصادی چین بسیار
شبیه شوروی بود به عبارتی در چین و شوروی همواره رشد و توسعه ی اقتصادی تحت
الشعاع ایدوئولوژی قرار داشت یعنی تا آن جایی که ایدئولوژی اجازه میداد ،
توسعه ی اقتصادی صورت می گرفت . از همین رو ، در برنامه ریزی بلند مدت ،
چین بیش از 25 سال ( و شوروی بیش از 65 سال) اندیشه های مارکسیسمی را مقدم
بر رشد و توسعه ی اقتصادی قرار داده بود، ولی از آنجایی که چین تعصب به
اندیشه و ایدئولوژی اش نداشت با بروز ناکارامدی ایدئولوژی توسعه ، دست به
تعدیل استراتژی خود زد.
ویژگی اقتصاد چین در طی سالهای (1949-1919) ،
درون گرایی ، توسعه ی صنایع سنگین و کمبود سرمایه بود. به عبارتی چین تا
قبل از پیروزی کمونیست ، کشوری مبتنی بر کشاورزی سنتی بود که هم زمان سلطه ی
خارجی ها را در زمینه ی صنعتی شدن برون زا تجربه کرده بود . بعد از پیروزی
دموکرات ها ، کشاورزی جدی گرفته شد و مقیاس تولید در کشاورزی ، به صورت
واحدهای بزرگ تعریف گردید تا امکان صنعتی شدن کشاورزی فراهم گردد. لذا خرده
مالکی جای خودش را به تعاونی های بزرگ و کشاورزی دسته جمعی داد و این
زمینه ای بود تا استفاده از فناوری در کشاورزی فراهم گردد . اقداماتی از
این دست چین را قادر ساخت تولید کشاورزی اش تا حدودی بیش از افزایش جمعیت
رشد یابد.
در ادامه چین با مشکل عمده ای در خصوص کارایی پایین
اقتصادی ناشی از ساختار کمونیستی و مشکلات انگیزشی آن رو به رو گشت و زمینه
را برای تلفیق دو نظام اقتصادی در چین مهیا ساخت .
چین به دنبال ارتقاء
کارایی از طریق توسعه بازار بود لذا نظام اقتصادی سوسیالیست بازار را پس
از آغاز اصلاحات 1979 برگزید، نظامی مرکب از نظام سوسیالیست ای با سازوکار
بازار.
نظام سوسیالیست بازار نظامی بود در جهت اصلاح روند صنعتی شدن
چین . چین پس از تجربه سلطه در امر صنعت ، صنعت را ملی اعلام کرد و برای
ارتقاء بخش صنعت لزوم خصوصی سازی و ساز و کار تخصیص منابع از طریق مکانیزم
بازار را ضروری یافت .
چین برای اصلاح روند صنعتی شدن به یکباره
سیاست درهای باز و خصوصی سازی و مکانیزم باز را انجام نداد بلکه اصلاحات را
ابتدا در حومه شهرها با تبدیل بنگاه های اقتصادی بخش ها و روستاها به صورت
تعاونی و شرکت ها خصوصی و انفرادی آغاز کرد. بدین ترتیب برای بخش خصوصی
فضایی برای فعالیت و توسعه ایجاد شد ، سپس این تجربه در شهر ها ، بدون
ایجاد تغییرات در روابط مالکیت موسسات بزرگ دولتی ، به اجرا درآمد. در واقع
بدون اقدام به خصوصی سازی بنگاه های بزرگ اقتصادی دولتی ، با ایجاد فضای
فعالیت برای شرکت های خصوصی در مقیاس کوچک ( بهبود محیط کسب و کار) ، بار
بخش های دولتی در تولید صنعتی به سرعت کاهش یافت . به عبارتی اصلاح تدریجی
علت اصلی موفقیت چین بود.
چین در روند اصلاح تجارت خارجی نیز به
یکباره درهای خویش را با کاهش تعرفه ها ، حذف سهمیه بندی و پذیرفتن سرمایه
های خارجی به صورت نامحدود و برداشتن کنترل ارز و... باز نکرد . بلکه با
احتیاط فراوان و به صورت تدریجی به سوی آزاد سازی تجارت حرکت کرد ولذا پس
از گذشت بیش از دو دهه از آغاز اصلاحات ، هنوز فاصله ی زیادی با معیارهای
اقتصاد آزاد دارد . هم چنین در مورد جذب سرمایه های خارجی ، به جای باز
کردن همه ی شهرهای به سوی سرمایه های خارجی که می توانست شوک عظیمی به
اقتصاد ملی این کشور وارد کند ، ابتدا سرمایه ها را به سوی 4 منطقه ویژه
اقتصاد هدایت کرد و سپس 14 شهر ساحلی را به روی سرمایه گذاران باز کرد . در
مرحله ی سوم و پس از کسب تجربیات و موفقیت ها ، به تدریج شهرهای دیگر را
نیز برای سرمایه گذاری خارجی آزاد اعلام کرد .
یکی از تفاوت های
عمده انجام اصلاحات در کشورها ی اروپای شرقی( چین و مالزی) با کشورهای
نظیر شوروی سابق و کشورهای در حال توسعه از جمله کشورهای نفتی مربوط به
همین روش ها است ، کاری را که رهبران شوروی سابق می خواستند در کمتر از 2
سال به انجام برسانند و منجر به بروز بحران های عظیم داخلی شد ، چینی ها
در مدت بیش از 2 دهه اجرا کردند که افزایش ثبات داخلی را نیز به همراه داشت
.
روش اقتصادی چین کاملا متفاوت آن چیزی است که در نسخه های توسعه خواهانه کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه دیده می شود .
چین
روشی را اتخاذ کرد که به اقتضای اقتصادش به آن نیاز داشت . کمونیست زمان
رشد کشاورزی در چین گردید ولی زمانی که روند توسعه با تفکرات سوسیالیستی
قابل جمع نبود با اصلاحات تدریجی آنچه را که برایشان ضروری بود را انجام
دادند و با ارتقاء ظرفیت جذب ، سرمایه گذاری خارجی را برای خود سودآور کرده
و جذب اقتصاد داخلی کردند و این در حالی بود که اغلب کشورهای در حال
توسعه جهت صنعتی شدن و توسعه یافتن بدون برنامه ریزی و اصلاح تدریجی دروازه
های خود را باز کردند و دم از کاهش میزان حجم دولت و افزایش خصوصی سازی
زدند (نسخه IMF) بدون آنکه کوچکترین مقدمات و بسترهای لازم برای آن را
فراهم نمایند .
آن چه که ، در کشور اتیوپی( به عنوان کشور توسعه
نیافته ) سبب توسعه نیافتگی بیشتر این کشور شد عبارت بود از قبول
دستورالعمل های IMF مبنی بر آزاد سازی سرمایه و بازار آزاد و خصوصی سازی
و...
و همین عوامل مذکور در خصوص کشور چین نقش ارتقاء دهنده اقتصاد
چین گردید ، چرا که مسیر چین مسیر انتخاب شده توسط اقتضائات توسعه نیافتگی
خودشان بود.
اینجاست که پیوستن چین به WTO به ضرر کشورهای توسعه
یافته منتهی میشود .چرا که چین زمانی به WTO می پیوندد که مقدمات توسعه
یافتگی را قبل از وارد شدن به WTO انجام داده است .